از سکـــوتــم بتـــرس ...!وقتــي که ساکـــت مي شوم ...لابـد همــه ي
درد دل هايــم رابــرده ام پيش خــــدا ...
خداي من بزرگتر از دشمني شماست. شايد من ضعيف تر از تو باشم
ولي خداي من قطعا از تو قوي تره !!
فقط دعا كنيد پدرم شهيد بشه!
خشكم زد. گفتم دخترم اين چه دعاييه؟
گفت:آخه بابام موجيه!
گفتم خوب انشاالله خوب ميشه، چرادعاكنم شهيد بشه؟
آخه هروقت موج ميگيردش و حال خودشو نميفهمه شروع ميكنه منو
و مادر و برادر رو كتك ميزنه! ، امامشكل ما اين نيست!
گفتم: دخترم پس مشكل چيه؟
گفت: بعداينكه حالش خوب ميشه ومتوجه ميشه چه كاري كرده.شروع
ميكنه دست و پاهاي همهمون را ماچ ميكنه و معذرت خواهي ميكنه.
حاجي ما طاقت نداريم شرمندگي پدرمون را ببينيم.
حاجي دعاكنيد پدرم شهيد بشه
تابلو ؛ نقاش را ثروتمند کرد.
شعر ِشاعر به چند زبان ترجمه شد.
کارگردان جایزه ها را درو کرد...
و هنوز سر همان چهار راه واکس میزند
کودکی که بهترین سوژه بود
مايكل شوماخر چندين سال متوالي در مسابقات رالي در دنيا اول شد.
وقتي رمز موفقيتش را پرسيدند، در جواب گفت:
تنها رمز موفقيت من اين است كه
زماني كه ديگران ترمز مي گيرند، من گاز مي دهم .
روزهاي برفي طولاني ترند ، براي کودکي که از سوراخ کفشش به
زمستان مي نگرد !
شرم میکنم با ترازوی کودک گرسنه کنار پیاده رو، وزن سیری ام را بکشم.
بــــــهانه گـــــــير ،زبــــــــــان نفهم … دلـــــــــــم را مـيگويـــــــــم … !
آخــــــــر تــــورا از کـــــــجا برايش بـــــــــياورم
بــه هـــرکــس مـــی گـــویـــم "تـــــو"
بـــه خـــودش مــیــگـــیــرد. . .!
امـــا نـــمـــی دانــــــد کــــــه
هــیـــچ کــس بـــرای مـن
"تـــــــو"
نـــمــی شـــود. . . . !
پدر : خوب هر چي ملا يادت داده رو ول کن فقط يک گناه وجود داره اونم
دزديه و السلام .هر گناه ديگه اي هم نوعي دزديه . اگر مردي رو بکشي
يک زندگي رو مي دزدي حق زنش رو از داشتن شوهر مي دزدي .وقتي
دروغ مي گويي حق کسي رو از دانستن حقيقت مي دزدي وقتي تقلب
مي کني حق رو از انصاف مي دزدي. مي فهمي؟
همايون ارشادي - فيلم بادبادک باز
روزی میرسد که در خیال خود
جای خالی ام را حس کنی
در دلت با بغض بگویی :
" کاش اينجآ بود "
اما مَـن دیگر
.
.
.
به خوابت هم نمی آیم
کمي عوض شدم؛
ديريست از خداحافظي ها غمگين نميشوم؛
به کسي تکيه نميکنم .؛
از کسي انتظار محبت ندارم؛
خودم بوسه ميزنم بر دستانم ؛
سر به زانو هايم ميگذارم و سنگ صبور خودم ميشوم...
چقدر بزرگ شدم يک شبه !!!
تلخ ترين خريد دنيا،خريد عصا براي پدرم بود ...
چه سنگدل است سيري که گرسنه اي را نصيحت مي کند تا درد
گرسنگي را تحمل نمايد. - جبران خلیل جبران
دائم شکر گذار باشیم که :
شاید بدترین شرایط زندگی ما ، برای دیگرا آرزو باشد .
چه دردناک است اگر مشق کند بابا نان داد
دختری سه ساله بود که پدرش آسمانی شد . . .
دانشگاه که قبول شد، همه گفتند: با سهمیه قبول شده!!!
ولی ... هیچوقت نفهمیدند
کلاس اول وقتی خواستند به او یاد بدهند که بنویسد بابا !
یک هفته در تب ســـــــوخت . . . !!
نه روزنامه ای
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
از كجا میدانستم كه مسافر
چرچيل(نخست وزير اسبق بريتانيا) روزي سوار تاکسي شده بود و به دفتر BBC
راننده گفت: “ نه آقا! من مي خواهم سريعاً به خانه بروم تا سخنراني
چرچيل از علاقهي اين فرد به خودش خوشحال و ذوقزده شد و يک اسکناس ده
کودکی گرسنه و بيمار گوشه ي قهوه خانه اي مي خفت راديو باز بود
و گوينده از مضرات پرخوري مي گفت .
داستان کوتاه بسیار زیبا - خواندنش خالی از لطف نیست . برگرفته از وبلاگ مطالب خواندنی
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…دخترک خودش را جمع و جور
کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای
لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم
دخترک خیره شد و داد زد : ((چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو
سیاه و پاره نکن ؟ ها؟فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی
بی انظباطش باهاش صحبت کنم ))
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد …بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم …مادم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن … اونوقت
میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد …اونوقت میشه
برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه … اونوقت …
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم
رو پاک نکنم و توش بنویسم …
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم …
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا …
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد …
کودکی به پدرش گفت: «پدر، دیروز سر چهارراه حاجی فیروز را دیدم
بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند،ولی
پدر ، من خیلی از او خوشم آمد ، نه به خاطر
اینکه ادا در می آورد و می رقصید ، به خاطر اینکه چشم هایش خیلی
شبیه تو بود ...»
از فردا،مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چهارراه می دیدند ...
شلوار تا خورده دارد ، مردی که یک پا ندارد
خشم است و آتش نگاهش ، یعنی تماشا ندارد
دوست دارم در مورد همه چیز فکر کنم
درباره کلبه متروک وسط باغ
درباره رودی که تبدیل شده به یک جاده
درباره چوپانی که بره اش را وسط کوهها گم کرده
درباره ی حسرت پیرزن بیمار برای رفتن به امامزاده بالای تپه
درباره کارگری که دوست دارد یک روز مرخصی با حقوق بگیرد
و درباره خودم که چقدر بی فکرم
من غمگین بودم که چرا کفش ندارم،
اتفاقا مردی را دیدم که پا هم نداشت.
من ، تو : ما
یادت هست ؟
تمام شد …
حالا : تو ، او : شما
من هم به سلامت . . .
فراموشم نکن …
شايد سالها بعد،در گذرخيابانها از کنار هم بگويي آن غريبه چقدر شبيه
خاطراتم بود …
جوانمردی ...
آخر مسابقه بوده و دونده اسپانيايي مي بينه که دونده کنيايي خيلي آروم داره
مي دوه. متوجه مي شه که دونده کنيايي فکر مي کنه مسابقه تموم شده. براي
همين به جاي اين که يک برد غيرمنصفانه به دست بياره، مي ره پشت حريفش و
خط پايان رو نشونش مي ده. توي مصاحبه اش هم گفته که وقتي ديدم سرعتش
رو کم کرد مي دونستم که مي تونم ازش جلو بزنم و برنده باشم، اما اين پيروزي
حق من نبود. براي همين رفتم سمتش و خط پايان رو نشونش دادم و اون تونست
اول بشه که البته لايق برنده شدن هم بود.
شوخ طبعي يک رزمنده ايراني تا لحظه آخر !!!
مصاحبه گر :
ترکش خمپاره پيشونيش رو چاک داده بود روي زمين افتاد و زمزمه ميکرد دوربين
رو برداشتم و رفتم بالاي سرش داشت اخرين نفساشو ميزد ازش پرسيدم اين
لحظات اخر چه حرفي براي مردم داري با لبخند گفت:از مردم کشورم ميخوام وقتي
براي خط کمپوت ميفرستن،عکس روي کمپوت ها رو نکنن گفتم داره ضبط ميشه
برادر يه حرف بهتري بگو با همون طنازي گفت..اخه نميدوني سه بار بهم رب گوجه
افتاده. از خاطرات يک رزمنده
چقد طول ميکشه تا اين فقر تموم شه بابا ؟
* چهل روز پسرم
* يعني بعد چهل روز پولدار ميشيم بابا ؟
* نه پسرم نه بهش عادت مي کنيم ...
پولدار که باشی
برف بهانه ای میشود برای لباس نو خریدن
با دوستان به اسکی رفتن
تفریح کردن و از زندگی لذت بردن
اما خدا نکند فقیر باشی و برف ببارد
از بیکار شدن پدر کارگرت بگیر
تا غم پاره بودن کفشهایت و چکه کردن سقف خانه ات
پولدار که باشی
برف بهانه ای میشود برای لباس نو خریدن
با دوستان به اسکی رفتن
تفریح کردن و از زندگی لذت بردن
اما خدا نکند فقیر باشی و برف ببارد
از بیکار شدن پدر کارگرت بگیر
تا غم پاره بودن کفشهایت و چکه کردن سقف خانه ات
چرا باید پول تعیین کند برف نعمت است یا عذاب؟!
چرا باید پول تعیین کند برف نعمت است یا عذاب؟!
گلوله نمی دانست ...
تفنگ نمی دانست ...
شکارچی نمی دانست ...
پرنده داشت برای جوجه هایش غذا می برد ...
خدا که می دانست... نمی دانست؟
راه هایی برای صدقه :
لب پنجره اتاقت كاسه ای آب و غذا برای پرندگان بذار
و اینو عادت خودت كن
وسایل و پوشاكى را كه استفاده نمى كنى داخل كیسه بذار و به كارگری بده
در اتاقت قلكی بذار و هربار گناه كردی مبلغ كوچكی توش بنداز و
بعد یك ماه درشو باز كن و صدقه بده و هر ماه اینو تكرار كن
یه مبلغی از حقوقت رو كفالت یتیم بكن
تو مسجد قرآن بذار تا ثواب خوندنش بهت برسه
بعد نوشیدن آب ، اگه آب زیاد اومد به
نزدیكترین گیاهی كه پهلوته بده به نیت اموات، به همین سادگی
شادی رو به قلب هر مسلمونی وارد كن مخصوصا اونایى كه غصه دارن
به هر كی رد میشی لبخند بزن و سلام كن به اونایی كه نشستن ، سخن نیكو صدقه است
نخواب مگر اینكه هركی بهت بدی كرده رو ببخشى
اگر چه كه غیبت یا تهمت بوده یا ظلم بهت كرده
دانشوسلامت- گياه زعفران، «سرطان کبد» را مهار ميکند، در درمان «آلزايمر» موثر است و در درمان «اختلالات قاعدگي» نيز نقش مهمي را ايفا ميکند. اين گياه با ارزش علاوه بر استفاده در پُخت و پز، داراي مصارف درماني بسياري نيز هست. پياز غلاف قهوهاي رنگي زعفران دارد و داراي ساقه و 6 گلبرگ بنفش رنگ و 3 رشته کلاله قرمز رنگ است. قسمت مورد استفاده گياه زعفران، کلاله نارنجي رنگ گل آن است.
زعفران، ماده غذايي با ارزشي است که به مقدار کم از گياه زعفران بدست ميآيد در واقع از هر 100تا200 هزار گياه زعفران، حدود 5 کيلوگرم گل زعفران بدست ميآيد که وزن 5 کيلوگرم زعفران تازه بعد از خشک شدن به 1 کيلوگرم ميرسد. متخصصين طب گياهي نيز از ديرباز با خواص زعفران آشنا بوده و آن را براي درمان انواع بيماريها مانند؛ خستگيهاي مفرط درد لثه، بيماريهاي قلبي، افسردگي، آسم، بيخوابي، سياه سرفه، درد شکم و سنگهاي کليه توصيه ميکردند. مصرف زعفران باعث کاهش سطح کلسترول بد و نيز بهبود جريان خون در بدن ميشود. برخي از متخصصين طب گياهي بر اين باورند که استفاده از زعفران باعث تقويت حافظه ميشود. مصرف زعفران براي افرادي که داراي اختلالات عصبي هستند و يا حافظه خود را از دست دادهاند توصيه ميشود. علت عوارض پيش از قاعدگي و علايم افسردگي، تغييرات در فعاليت سروتونين است که زعفران روي ماده شيميايي «سروتونين» در مغز و نحوه فعاليت آن اثر ميگذارد استفاده از زعفران در درمان بيماريهاي چشمي موثر است؛ زعفران از آن جا که حاوي خواص آنتياکسيداني فراواني است متخصصين طب گياهي آن را براي درمان ضعف بينايي توصيه ميکنند و با مصرف آن ماهيچههاي چشم تقويت ميشود و مصرف منظم آن باعث بهبود بينايي حتي در سنين بالا نيز ميشود. زعفران خون را تصفيه ميکند و خاصيت ضد التهابي دارد و براي تسکين دردهاي ناشي از آرتروز توصيه ميشود.
این آبشار که ارتفاع آن حدود صد متر است، از فراز صخره ای بسیار عظیم به پایین سرازیر میشود. در نزدیکی آبشار پیران، ویرانههای قصر یزدگرد قرار دارد که قدمت آن به دوران ساسانی میرسد.از جمله جاذبه های این آبشار، فرود کوهنوردان از بالای سخره و ارتفاعات آبشار به پایین است. به طوری که هر سال تعداد زیادی کوهنورد به منطقه زیبا سفر میکنند.
برای رفتن به آبشار پیران باید از سرپلذهاب حدود 9 کیلومتر به سمت روستای شالان رفت و با حدود یک ربع پیادهروی به منطقه زیبایی که آبشار در آن واقع شده میرسیم.
برای دیدن این آبشار از دو مسیر میتوان استفاده نمود. مسیری که به پای آبشار منتهی میگردد از شمال شهر سر پل ذهاب به سمت روستای پیران رفته و با دور زدن این روستا به پارکینگی در شرق آن ختم میشود. از این نقطه تا پای آبشار هم مسافتی در حدود ۱۵۰۰ متر را باید با پای پیاده طی کرد که در حال حاضر حدود دو سوم از آن به صورت سنگفرش مناسبی بهسازی شده است.
مسیر دیگر از منطقه ریجاب گذشته و در کنار روستای ژالگه به بالای صخره های مشرف بر آبشار ختم میشود. موقعیت مکانی این نقطه به گونه ایست که منظره و نمایی بسیار زیبا از آبشار را از روبروی آن به نمایش می گذارد…
دختر زیبایی که شب را در حجره طلبه خوابید!!
شب هنگام ؛ محمد باقر – طلبه جوان - در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.
دختر پرسید: شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشهای از اتاق خوابید.
صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی!
محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد…
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و …
علت را پرسید. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع میگذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.
مردی در حال ور رفتن با ماشین جدیدش بود.
دختر 4 ساله اش سنگی برداشته بود و بدنه ماشین را خراش می داد.
وقتی مرد متوجه شد با عصبانیت دست دخترک را گرفت و از روی خشم چند ضربه محکم به دستش زد
غافل از اینکه با آچار در دستش این ضربات را وارد می کرد.
در بیمارستان، دخترک بیچاره به خاطر شکستگی های متعدد، انگشتانش را از دست داد.
وقتی دختر پدرش را دید، با چشمانی دردناک از او پرسید: «پدر انگشتانم کی رشد می کنند؟»
پدر خیلی ناراحت شده بود و حرفی نمی زد.
وقتی از بیمارستان خارج شد، رفت به سمت ماشین و چندین بار به آن لگد زد.
حالش خیلی بد بود. نشست و به خراش های روی ماشین نگاه کرد.
دختر نوشته بود: «دوستت دارم بابا.»
<<به خاطر داشته باشید که عصبانیت و عشق حد و مرزی ندارند>>
همیشه به خاطر داشته باشید که وسایل زندگی را باید استفاده کرد و
مردم را باید دوست داشت و به آنان عشق ورزید.
اما مشکل امروز جهان این است که مردم استفاده می شوند و وسایل و چیزها دوست داشته می شوند.
برادران یوسف وقتی میخواستند یوسف را به چاه بیفکنند یوسف لبخندی زد
یهودا پرسید: چرا خندیدی ؟ این جا که جای خنده نیست
یوسف گفت : روزی در فکر بودم چگونه کسی میتواند به من اظهار دشمنی کند با این که برادران نیرومندی دارم ؟
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که غیر از خدا تکیه گاهی نیست …
" ای دل پاره پاره ام , دیدن اوست چاره ام "
" اوست پناه و پشت من , تکیه بر این جهان مکن "
چه خوب بود اگر سلام هایم پاسخ داشت.
چه خوب بود اگر نامه هایم پاسخ داشت.
چه خوب بود اگر چشم انتظاریم پایانی داشت.
چه خوب بود اگر تمام صبح ها تا شب و تمام شب ها تا صبح کنارم بودی.
چه خوب بود اگر بودی ... پدر !
چه خوب بود اگر .....
همه این اگر ها یعنی تمامه احساس خوشبختی یعنی به زندگی لبخند زدن یعنی با آهنگ شادی رقصیدن .
اما افسوس....
و دریغ از یک لحظه شادی
ای کاش زندگی رو می شد معامله کرد .به پاکی ات قسم می خورم که من عمرم رو در ازای بازگشتنت به زندگی و بودنت در کنار مادرم معامله می کردم.
ای کاش می تونستم بین زمین و آسمون پلی بزنم یقین دارم اگر چنین می شد هر روز واسه دیدارت مسافر این پل بودم و در طول مسیر از درخت های آسمونی توی جنگل تاریک شکوفه های سفید می چیدم و خونه ی جدیدت رو معطر می کردم و با اشک شوق دیدارت تمام مسیر از زمین تا آسمون رو آبپاشی می کردم ونهال های عشق ام رو می کاشتم .
ای کاش تمام نوشته هایم رنگ واقعیت پیدا می کرد.اما می دونم که این آرزوها رویایی محال است و تمام خواسته هایم فقط برای اینست که روی کاغذها آرزو هامو نقش بزنه درست مثل گام های تو که روی ساحل زندگیم نقش آرامش رو می زد .
و من...
گوشه ای از ساحل وقتی تنها تکیه گاهم را آب برد با چشمان گریون و گونه های نم گرفته به دنبال رد پاهایت می دویدم ولی افسوس که توان جنگیدن با موج های بی رحم که به ساحل یورش می بردن رو نداشتم .ارتش آمواج دریا سریع تر از گام های من حرکت می کردن و رد پاهایت رو برای متولد کردن مروارید های عشق به غنیمت بردن.
و من...
با نگاه حسرت وارم به رد پاهای محو شده ات مدت ها خیره بودم. به طوری که متوجه نشدم زمانه زیادی گذشته و من پیر و فرسوده شده ام و هنوز در ساحل به انتظارت دست هایم رو به سمت آسمون کشیده ام و آرام آرام اسم پاک ات رو نجوا می کنم.
پدر ..... پدر ..... پدر .....
و اشک هایی که با خون همسفر گونه هام شد .
از امروز تا ابد تمام نامه هام رو به امید روز وصال امضا می کنم
هیــــچگاـہ بـہ دنبـال صورتـــ زیبا نباشیـــد ؛ روزے پیــــر خواهـد شــد
هیــــچگاـہ بـہ دنبـال پوستــ خوبــ نباشیـد ؛ روزے چروڪـیــدـہ خواهـد شــد
هیــــچگاـہ بـہ دنبـال اندام خوبـــ نباشیــد ؛ روزے عوضــــ خواهـد شــد
هیــــچگاـہ بـہ دنبـال موے زیـبــا نباشیــد ؛ روزے سپــیـــد خواهـد شــد
در عـــوض بـہ دنبـال قلبے وفادار باشیـــد ؛ ڪ تا ابـــد دوسـتـتـان خواهـد داشــتــــ!!!
عکس تعجب برانگیز از حمل غیر متعارف!
حمل اشیا و لوازم مورد نیاز انسان یا حمل ونقل افراد اغلب با روشهای متعارف و به صورت استاندارد صورت می گیرد اما دیدن این تصاویر که درآنها حمل و نقل به صورت خنده دار صورت می گیرد خالی از لطف نیست.
به گزارش اترک نیوز به نقل از باشگاه خبرنگاران ،حمل اشیا و لوازم مورد نیاز انسان یا حمل ونقل افراد اغلب با روشهای متعارف و به صورت استاندارد صورت می گیرد اما دیدن این تصاویر که درآنها حمل و نقل به صورت خنده دار صورت می گیرد خالی از لطف نیست.